بسم الله الرحمن الرحیم

مسائل مربوط به وقف ؛ برگرفته از ترجمۀ تحریرالوسیله حضرت امام خمینی
رهبر کبیر انقلاب اسلامی( ره )

       

وقف عبـارت است از اینکه عین مال را حبس کننـد ، یعنی براي ابـد فروش و انتقال آن به غیر را ممنوع سازنـد و منافعش را به طور رایگان در اختیار اشخاصـی حقیقی یا حقوقی قرار دهنـد ،
و اینکار فضـیلتش بسـیار و ثوابی بیشـمار دارد چنانکه از امام صادق علیه السـلام به نقلی صـحیح روایت شـده که فرمود : هیچ پاداشـی بعد از مرگ آدمی به آدمی نمی رسد مگر از سه چیز یکی صدقه اي که در زمان زندگی خود جریان داده باشد که بعد از مرگ او نیز جاري باشد و دوم سنت هدایتی که باب کرده باشد که تا مردم به آن سنت عمل کنند پاداش آن بعد از مرگ وي به وي
می رسد و سوم فرزند صالحی که بعد از او برایش دعا کند و به این مضمون روایاتی بسیار است .

مساله 1 ) در وقف باید صیغه خوانده شود و صیغه اش هر عبارتی است که انشاء آن معنا را که در بالا گفتیم برساند مثل اینکه بگوید : ( من این را وقف کردم ) و یا ( حبس کردم ) و یا ( سبیل کردم ) بلکه گفتن : ( من این را صدقه قرار دادم ) نیز کافی است به شـرطی که چیزي به آن اضافه کنـد که منظورش را برسانـد مثل اینکه بگویـد : ( من این ملک را صـدقه ابدي قرار
دادم که نه فروخته شود و نه هبه داده شود ( و امثـال این عبارتها مثل اینکه بگویـد : ( من فلان زمینم را موقوفه و یا محبسه و یا مسـبله کردم بر فلان مصـرف ) ، و لازم نیست صـیغه آن به عربی و به صـیغه ماضـی خوانـده شود بلکه با جمله اسـمیه نیز کافی است ، مثل اینکه بگویـد : ( این وقـف است ) و یـا( این محبسه است ) و یـا ( این مسـبله است ) .

مسـاله 2 ) در وقف مسـجد ناگزیر بایـد عنوان مسـجدیت قصد شود ، پس اگر محلی را وقف کند براي نمازگذاران و عبادت مسـلمانان وقفش صـحیح است لکن آن محل مسجد نمی شود و احکام مسـجد را نـدارد مگر آن که منظورش از همانکه گفته عنوان مسـجد باشد و ظاهراً همین که بگوید : ( من اینجا را مسجد قرار دادم ) کافی است هر چند که سخن از وقف و حبس به زبان نیاورده باشد ، لکن نزدیکتر به احتیاط این است که بگوید : ( من اینجا را وقف کردم تا مسجد باشد) و یا ( من این جا را بنا بر مسجد شدن وقف کردم ).

مساله 3 ) ظاهراً در وقف کردن براي مسـجد و مقبره و راه عبور و خیابـان و پل و کاروانسـرا که براي پیاده شـدن مسافران ساخته می شود ، و نیز در وقف درختان کاشـته شده براي اسـتفاده رهگذران از سایه و میوه آن بلکه حتی در مثل حصیر براي مسجد و قندیل براي مشاهد و امثال اینها هر چیزي که به منظور مصالـح عامه وقف می شود معاطاة هم کافی باشد ، و بنابراین اگر بنائی به عنوان مسـجد بسازد و به عموم مردم اجازه دهد بیایند و در آن جا نماز بگذارند و بعضـی از مردم در آن جا نماز خوانده باشـند در وقفیت و مسـجد شدنش کافی است ، و همچنین اگر قطعه زمینی جهت قبرسـتان اختصاص بدهـد و بین زمین و صاحبان اموات رفع مانع نموده اذن عام دهد که هر کس بخواهد می توانـد میت خود را در اینجـا دفن کنـد و بعضـی از اموات هم در آن دفن بکننـد آن زمین وقف می شود هر چنـد که صاحبش صـیغه وقـف را نخوانـده باشـد ، و همچنین اگر پلی بسـازد و به عموم عـابران اجـازه عبور دهـد و عبور هم صورت بگیرد وقف می شود و همچنین هر وقف دیگر .

مسـاله 4 ) اینکه گفتیم در وقف محلی براي مسـجد شـدن معاطـاة کـافی است زمانی است که اصل بنا به قصـد مسـجدیت باشـد به اینکه نیت کرده باشد که به عنوان مسـجد آن را بسازد و یا تعمیر کند خصوصاً در زمینی که براي ساختن مسـجد آن را حیازت کرده و به همین قصـد بنا ساخته باشد ، اما اگر چنانچه بنائی دارد ساخته شده از قبیل خانه و خان و او بخواهد آن را مسـجد کنـد و مردم را براي عبـادت بـدانجا بخوانـد بـدون اینکه صـیغه وقف بخوانـد مشـکل است که معاطاة اکتفاء شود ، و همچنین است حال در کاروانسـرا و پل .

مساله 5 ) اشـکالی نیست در اینکه جائز است کسـی را وکیل خود کنـد در وقف و اما در اینکه آیـا فضولی هم در وقف جریـان دارد یـا نه اختلاف و اشـکال هست و بعیـد نیست که جریان داشـته باشـد لکن نزدیک تر به احتیاط خلاف آن است .

مساله 6 ) اقوي آن است که در وقف بر جهات عامه نظیر مسجد و قبرستان و پل و امثال اینها نیزا به قبول نیست ، و همچنین در وقـف بر عنـاوین کلی نظیر وقف بر فقراء و فقهـاء و امثـال آن ، و امـا وقف خـاص نظیر وقف در اولاد واقف احتیاط آن است که قبول معتبر است یعنی موقوف علیهم باید وقف را قبول کنند و در قبول آن لازم نیست اهل هر نسلی آن را قبول کنـد بلکه قبول نسل موجود کافی است هر چنـد موجودین همه صـغیر و یا بعضـی از آنان صـغیر باشـند که ولیشان وقف را قبول می کند ، لکن اقوي آن است که در وقف خاص نیز قبول معتبر نیست همچنانکه نزدیکتر به احتیاط آن است که بگوئیم در وقف عام نیز قبول معتبر است و حاکم شرع و یا منصوب از قبل او آن را قبول می کند.

مساله 7 ) اقوي آن است که در وقف حتی وقف عام قصـد قربت معتبر نیست هر چنـد که معتبر دانسـتن آن در وقف خاص و عام به احتیاط نزدیک تر است .

مساله 8 ) در صحت وقف قبض شـرط است و آن هم بایـد به اذن واقـف باشـد . بنـابراین در وقـف خـاص بایـد موقوف علیهم آن را از وقف و یـا به اجـازه او تحویل بگیرند ، و قبض طبقه اول ارث کافی از بقیه طبقات است بلکه قبض طبقه اول از نسل موجود کافی از قبض نسـلهاي بعدي ، و اگر در طبقه او فردي یا افرادي قاصـر وجود داشـته باشـند ( مثلا صـغیر یا مجنون باشـند)
 ولی آنان قائم مقام ایشان است در قبض و اگر از موجودین از طبقه اول بعضـی قبض کردند و بعضـی نکردند وقف تنها نسـبت به آن هائی که قبض کرده اند صحیح است ، و اما در وقف عمومی که چیزي وقف می شود براي جهات عامه و مصالح عمومی از قبیل مساجد و موقوفات آنها اگر واقف براي آن متولی و قیمی معین کرده باشـد قبض آن متولی و یـا قبض حـاکم معتبر است و نزدیکتر به احتیـاط آن است که با وجود قیم به قبض حاکم اکتفاء نشود و اما اگر قیم معلوم نکرده باشـد حتما حاکم باشـد آن را تحویل بگیرد ، و همچنین است وضع موقوفاتی که براي عنـاوین کلی چون عنوان فقراء و عنوان طلاب وقف می شود . حـال آیـا قبض بعضـی از افراد این عنوان کافی است ؟ مثلاً در وقف براي عنوان فقراء قبض یـک فقیر کـافی است یـا نه شایـد اقوي همین باشـد ، البته این در صورتی است که موقوفه را تحویل آن فقیر بدهـد براي استیفاء حقی که فقراء در آن موقوفه دارند مثلا خانه اي را که وقف کرده براي سـکناي فقراء تحویل یک فقیر بدهد که در آن سـکنی گزیند و یا اگر اسبی را وقف کرده تا حاجیان با آن به حج بروند تحویل یک حاجی و زائر بدهد و او با آن حیوان به حـج برود ، البته صـرف استیفاء منفعت هم در قبض کافی نیست ممکن است دروازه باغی را که وقف فقراء کرده باز بگذارد تا یک فقیر از میوه آن بخورد این قبض نیست ، بلکه بایـد آن فقیر مسـتولی بر بـاغ شود و بعبـارتی دیگر تحت اختیار او قرار گیرد بلکه این طور استیفـاء در مورد ولی عـام یا خاص نیز کافی نیست .

مساله 9 ) اگر مسـجد و قبرسـتانی را وقف کند کافی است که یکنفر در آن مسجد نماز بخواند و در آن قبرستان یک نفر دفن شود ، به شرطی که آن نماز و این دفن به اذن واقف و به عنوان تحویل گرفتن موقوفه باشـد .

مساله 10 ) اگر پـدر آن چـه را که دست اولاد صـغار او است و همچنین هر صـاحب ولایتی آنچه که در دسـت اوست وقف کند بر مولی علیه دیگر احتیاج به قبض جدید ندارد ، لکن نزدیکتر به احتیاط آن است که نیت کند که قبض فعلیش از طرف مولی علیه باشد بلکه این احتیاط خالی از وجه نیست.

مساله 11 ) اگر عین موقوفه قبل از وقف در دست موقوف علیه باشد مثلا واقف آن را قبلا به عنوان امانت یا عاریه به وي داده بوده بعـد از وقف احتیـاج به قبض جدیـد نـدارد و لازم نیست آن مـال را از دست موقوف علیه بگیرد و دوباره به عنوان وقف بـدست او بدهـد ، بله بایـد بقـاء آن در دست موقوف علیه به اذن واقف باشـد و احوط بلکه موجه تر آن است که اذن در بقاء به عنوان وقفیت بوده باشـد .

مساله 12 ) هر جـا که قبض متولی معتبر است و هرجـا که قبض وي کـافی است ماننـد وقف بر جهـات عامه اگر واقف تولیت موقوفه را براي خود قرار دهـد احتیاج به قبض جدید ندارد بلکه همان قبضـی که فعلا و قبل از وقف حاصل بود کافی است ، لکن نزدیکتر به احتیاط آن است که نیت کنـد که مال بـدان جهت که او متولی آن است در دست وي باشد .

مساله 13 ) در قبض موقوفه فوریت معتبر نیست ، پس اگر عین مالی را زمانی وقف کنـد و در زمانی متأخرتر آن را به قبض متولی برسانـد کافی است ، و وقف از لحظه قبض تمـام می شود نه از ابتـداء اجراء صـیغه .

مسـاله 14 ) اگر واقـف قبـل از قبض دادن موقوفه از دنیـا برود وقف باطل است و آن مال به ارث برده می شود .

مساله 15 ) در وقف دوام معتبر است و منظور از دوام این است که مدت برایش معین
نکنـد ، پس اگر بگوید : (من این بسـتانرا تا یکسال وقف بر فقراء کردم ) وقفش باطل است ، حال آیا به عنوان حبس صـحیح است یا آن هـم باطـل اسـت دو وجه است ، بله اگر منظـورش از کلمه ( وقـف کردم ) ، ( حبس کردم ) بـوده به عنـوان حبس صـحیح است.

مساله 16 ) اگر مالی را وقف کنـد بر طائفه اي که دیر یا زود منقرض می شوند و مصـرف بعد از انقراض را معلوم نکند ، مثلا آن را وقف کنـد بر اولاد خودش و معلوم نکنـد که عوائـد موقوفه بعد از انقراض نسـلش به چه مصـرف برسد آیا بگوئیم وقف صـحیح است و یـا به عنوان حبس صـحیح است و یـا به کلی باطل است ؟ اقوالی است که اقوي همان قول اول است ، چیزي که هست وقفی منقطع الآخر می شود یعنی تا مدت وقف حقیقی است و بعد از انقراض و انقطاع نسل بخود واقف یا به ورثه ( غیر نسل نظیر عموزاده هـا و دائی زاده هـا ) منتقل
می شود ، بلکه خارج شـدن چنین موقوفه اي از ملک او در بعضـی از صور محل منع است .

مساله 17 ) ظاهرا وقف ابدي موجب زوال ملکیت واقف است و اما وقف منقطع الآخر هم این طور باشد محل تأمل است ، به خلاف حبس که مالـک حابس بر آن محبوسه باقی است و اگر حابس از دنیا برود بعـد از تمام شـدن مـدت آن ملک به ارث می رود ، و خود او نیز می توانـد در آن ملک تصـرفات غیر ناقله و غیر منافی با منافع محبوس علیه بنماید ، اما تصـرفات ناقله ( از قبیل فروختن و بخشـیدن ) جـائز نیست ، بلکه ظاهر این است که حتی آن را رهن هم نمی توانـد بگـذارد ولی در بعضـی از صور حبس بقاء ملک حابس محل منع است .

مسـاله 18 ) گفـتیم اگر موقوف علیهم منقرض شونـد ملـک وقف به ورثه واقف بر می گردد حـال آیـا این برگشت در حـال مرگ واقف است و یا زمان انقراض ؟ دو قول است که اظهر آن دو قول اول است و ثمره این دو قول در این مسـئله روشن می شود که فرضا زیـد ملکی را وقف کنـد براي عمرو ، و فرزنـدان او آن گاه خودش با داشـتن دو فرزنـد از دنیا برود و پس از چنـدي
یکی از آن دو فرزند با داشتن یک فرزند بمیرد و در این هنگام خانواده عمرو منقرض شوند ( یعنی هیچ کس از فرزندان عمرو زنده باقی نماند ) بنابر قول دوم این ملک تنها به پسـر زید می رسد و برادر زاده اش از آن محروم است و اما بنابر قول اول او نیز سهم پدر خود را می برد .

مساله 19 ) یکی از موارد وقف منقطع الآخر این مورد است که شخصـی ملک خود را وقف کند براي افرادي که وقف بر آنـان مشـروع باشـد و بعـد از انقراض آنهـا وقف باشـد براي جائی که وقف بر آن نامشـروع است ، مثل اینکه ملک خود را وقف کنـد براي زیـد و فرزنـدان او و اگر نسـل زیـد منقطع شـد آن ملک وقف باشـد براي کلیسا و معبـد یهودیان ، این چنین وقفی
نسـبت به آن مشـروع صـحیح است و نسـبت به غیر آن باطل است .

مساله 20 ) وقف منقطع الآخر در صورتی که بـا قرارداد خود واقف باشـد مثلا بگویـد : وقتی اول فلان ماه شـد ملک من موقوفه باشـد بنابراحتیاط باطل است ، بنابر احتیاط آن است که در رأس آن مدت دوباره صیغه وقف را بخواند و این احتیاط ترك نشود ، و اما اگر انقطاع اولش به حکم شرع باشد مثل اینکه واقف در اول ملک را وقف کند براي موردي که شـرعا صحیح نیست و سپس براي موردي که شرعا صحیح است که علی الظاهر نسبت به آنچه شرعا صـحیح است صـحیح و نسبت به آن دیگري باطل است ، و همچنین است در صورتی که منقطع الآخر باشد مثل اینکه موقوف علیه در وسط از صـلاحیت وقف بیفتد و اما در اول و آخر صلاحیت آن را دارا باشد که علی الظاهر وقف در دو طرف صحیح و در وسط باطل است ، و نزدیکتر به احتیاط آن است که در منقطع الاول شـرعی و نیز در منقطع الوسط وقتی صـلاحیت پیدا می شود که وقف تجدید نشود .

.

.

.

ادامه دارد